چهارشنبه سوری جشنی است که از گذشتگان ما با میراث مانده است. جشنی است که در چهارشنبه آخر سال برگزار میشود و با این جشن ایرانیان به استقبال نوروز میروند. فلسفه اصلی برگزاری این جشن پاک کردن پلیدیها و غم از زندگی است و میتوان گفت که این جشن مختص به هیچ دین و مذهبی است.
اما امروزه این جشن قدیمی در ایران تبدیل شده به میدان جنگ و هر سال قبل از آغاز سال نو به جای خوشحال و شاد بودن باید از ترس صدا و صدمه دیدن در خانه ماند و گوشه نشین شد. مادرم هر سال که به این جشن نزدیک میشویم از خاطرات و نحوه برگزاری این جشن در زمان قدیم میگوید. تفاوت بین برگزاری این جشن در این زمان و زمان قدیم آنقدر زیاد است که آدم را اندوهگین میکند. آدم را به این فکر فرو میبرد که چرا اینگونه شد. سعی کردم بیشتر پای صحبت مادر بنشینم و از چهارشنبه سوری در زمان قدیم بپرسم.
طبق گفته مادرم حدود ۵۰ سال پیش چهارشنبه سوری به گونهای دیگر و خیلی شاد برگزار میشد. از روزهای قبل از چهارشنبه سوری پسرهای فامیل برای جمع آوری بوته به بیرون شهر میرفتند و آنها را برای مراسم چهارشنبه سوری آماده میکردند. برخی دیگر از افراد نیز در آن زمان بودند که کارشان فروش همین بوتهها بود و مردم از آنها بوته میخریدند و عصر سهشنبه آخر سال در خیابانها، کوچهها و برخی در حیاط منزلشان این بوتهها را با فاصله از هم روشن میکردند و افراد به نوبت از روی آن میپریدند. در حین پریدن از روی آتش جملهای که توسط همه باید گفته میشد این بود: زردی من از تو، سرخی تو از من.
این جمله یعنی رنگ زردی من یعنی همان رنجوری من برای تو و سرخی و شادابی تو برای من. خود همین جمله آنقدر حس و حال مثبتی برای ما داشت که از گفتن آن حس خوبی پیدا میکردیم.
قاشق زنی
پریدن از آتش حدود یک ساعت به طول میانجامید. زمانی که هوا تاریک میشد جوانها چه پسر و چه دختر چادر به سر طوری که صورت آنها دیده نشود با در دست داشتن یک کاسه و قاشق فلزی که در آن زمان بیشتر ظروف مسی بوده میرفتند جلوی خانهها و در میزدند و با قاشق به کاسه میزدند و با صدای قاشق زنی صاحبخانه جلوی در میآمد. صاحبخانه به عنوان هدیه آجیل، شیرینی، شکلات و شاید هم پول داخل کاسه میگذاشت. این رسم به گونهای دیگر نیز برگزار میشد. به گفته یکی از همسایگان ما این کار با فرستادن زنبیل از پنجره خانهشان به سمت پنجره همسایهها صورت میگرفت. یعنی آنها زنبیل خود را به پایین میفرستادند و همسایه آن را پر به سمت بالا هدایت میکرد.
فال گوش
یه رسم دیگر در آن زمان در شب چهارشنبه سوری وجود داشت که به آن فال گوش میگفتند. این رسم به این گونه بود که فرد نیت میکرد به عنوان مثال نیتش ازدواج بود یا سفر بعد به سمت دو نفری که با هم صحبت میکردند میرفت و حرفهای آنها را گوش میداد. با توجه به نیتش برداشتی از حرفهای آن دو نفر میکرد. درست مثل فالهایی که الآن گرفته میشود. یعنی حرفهای آن دو نفر را به نیت خودش ربط میداد و از آن برداشتی در جهت نیت خود میکرد.
آجیل چهارشنبه سوری یکی دیگر از ارکان اصلی برگزاری مراسمهای آن شب بود. خیلی در آن زمان ریخت و پاشهایی که امروز برای مهمانی گرفتن است مرسوم نبود و فامیل برای جشن گرفتن این شب خود را پابند به مهمانیهای مجلل نمیکردند. به همین دلیل از دورهم بودن و خوردن آجیل لذت میبردند و خود را درگیر سفرههای رنگارنگ نمیکردند.
مادرم یک خاطره دیگر از چهارشنبه سوریهای آن زمان میگوید و این خاطره به رسم قوم آذری ما برای این شب مربوط میشود. مادر تعریف میکند که طبق رسم ترکها وقتی دختری از خانواده ترک ازدواج میکند خانواده او شبهای چهارشنبه سوری برایش آجیل و هدیههای دیگر میفرستند. به همین خاطر همسایه مادر که دختری ترک بود هر سال چهارشنبه سوری از طرف خانوادهاش سینیهایی از آجیل و هدایای دیگر دریافت میکرد و از دیدن سینیهای چهارشنبه سوری لذت میبردند.
طبق گفته مادرم شور و شوق آن زمان برای چهارشنبه سوری اصلا قابل مقایسه با چیزی نیست که امروزه مشاهده میکنیم. موسیقی، دست، صدای خندههایی که متوقف نمیشد همه خاطراتی است که از چهارشنبه سوریهای زمان قدیم به یاد مانده است. تمام رسمهایی که برای برگزاری جشن چهارشنبه سوری داشتیم نشان از فرهنگ غنی و پرمعنای ما ایرانیها بوده که متاسفانه دیگر اثری از آنها باقی نمانده است.
برای رفتن و حس کردن حال و هوایی چهارشنبه سوری در زمان قدیم از شما دعوت میکنم تا به صدای ناصر مسعودی در ویدیوی زیر گوش دهید.
رسمهای قشنگی بود…
اما امروزه نه تنها اثری از آن رسمها نیست بلکه آن رسمها جای خود را به تفریحات پوچ و بی معنایی داده که چیزی جز خطر و ضرر ندارند. اینکه چرا این اتفاق برای چهارشنبه سوری افتاده نیاز به یک بررسی جامعه شناسی دارد که از توان بنده خارج است. اما تنها چیزی که می توانم عنوان کنم این است که تفریحات ما تبدیل به نوعی عقده گشایی و خودنمایی شده است. ریشه این رفتارها را باید پیدا کرد و برای درمان آنها تلاش کرد. چه میشود که رسم زیبا و قشنگ قاشق زنی جای خود را به پرتاب ترقه و بمبهای دست ساز میدهد. چه میشود که پریدن از آتش و گفتن جمله زیبای “زردی من از تو سرخی تو از من” جای خود را به صدای مهیب و آزار دهنده ترقهها داده است.
تنها چیزی که میشود آرزو کرد این است که روزهای آخر سال اتفاقی برای کسی نیفتد و همه هر چه زیباتر سال را نو کنند. همچنین امیدوارم به جای هشدار دادن به دنبال ریشه و درمان این رفتارها بود تا این جشن زیبا باز هم به سبک قدیم خود برگزار شود و همه از آن لذت ببرند.